جمعه اخر سال
میخواستیم بریم سر خاک بابا بزرگ ولی بابا مریض بود حال نداشت دیگه تصمیم گرفتیم واسه تحویل سال بریم امروز با عمه نرگس رفتیم پارکینگ پروانه خرید.ماهان کوچولو نبود با باباییش رفته بود بیرون ما هم ٣ تایی طبقه ها رو دور میزدیم....ولی امان از دست نیکان شیطون اصلا از بقل من پایین نمیومدی عمه نرگس هم که میخواست بقلت کنه واینمیستادی میخواستی بیای تو بقل من...حسابی خستم کردی البته خودتم خیلی خسته شده بودی یه بند نق میزدی خلاصه تو این شلوقیای اخر سال با بدبختی تونستیم سوار ماشین شیم و برسیم خونه...تو هم یه ذره غذا خوردی و خوابیدی.منم سر درد گرفتم چای دم کردم بخورم باورم نمیشه چشم بهم زدیم سال تموم شد ....همینجوری سال بهسال بچه...
نویسنده :
مامانی
18:09